چهاااااااااااار ماهگی دختر ناااااازم

بلاخره 14دی به شکم چرخیدی داشتم با داداش کیارش درس هاشو کار میکردم و شما به سمتی دراز کشیدی بودی که مارو نمیدیدی و احتمالا صدای منو کیارش جون کنجکاوت کرده بود😂😂که یهویی با صدای نفسان منو داداش رو متوجه خودت کردی نگاهت که کردیم این منظره رو دیدیم و کلی ذوق کردیماین روزها چون به پات واکسن زدیم پات درد میکنه وقتی برای واکسن مرکز بهداشت رفتیم ازم میپرسیدن رنگ چشم هات چه رنگیهالبته این اولین باری نبود که توجه همه رو رنگ چشم های نازت جلب می کرد الهی چشم بد ازت دور بشه
آتلیه هم بردمت آتلیه سایان عکس های خیلی قشنگی ازت گرفتن دلم میخواد واست برای عکسات کار خاصی انجام بدم اما هنوز ایده خوبی به ذهنم نرسیده
راستی اینم بگم که حسابی عاشق عمه جونی تو بغل عمه بودن روبه همه ترجیح میدی
اینم چندتا عکس از چهار ماهگیت0